کورش عزيزمکورش عزيزم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
پيوند مامان و باباپيوند مامان و بابا، تا این لحظه: 23 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

کورش عزیز مامان و بابا

کتاب خواندن کورش از حفظ

سلام گل باغ زندگیم قربون پسرم برم که هر روز از روز پیش دلبریش بیشتر می شه و با حرفهای قشنگش دل همه را برده. چند روزی که وقتی کتاب برات می خونیم یک قسمتهاییش را از حفظ می گی. در حال خوندن کتاب یک جاهایی مکث می کنیم و تو اون قسمتها را از حفظ می گی. قربونت برم گاهی اوقات موقع خوندن کتاب با بابا خیلی بالا پایین می پری که ما فکر می کردیم گوش نمی دی ولی معلومه گوش دادی  (با من معمولا می شینی گوش می دی چون می دونی اگه شیطونی کنی برات نمی خونم) . ...
12 آذر 1392

تبلت بازی کورش

سلام پسرم عزیزم عاشق تکنولوژی هستی. روی تبلت یک بازی ABC نصب کردم می ری بازی را باز می کنی و شروع به بازی کردن می کنی در ابتدا هنوز نمی دونستی چطور باید بازی کنی ولی بعد یاد گرفتی ولی هنوز مفهوم بازی که یاد گیری الفبای انگلیسی را نمی دونی البته برات زوده و در این بازی به انگلیسی صحبت می کنه که متوجه نمی شی.من از اینکه هنوز انگلیسی را نمی دونی کمی خوشحالم حداقل من و بابا در مواردی می تونیم یک حرفی را به انگلیسی بگیم که شما متوجه نشی.  فکر کنم دیدی خاله با آی پد  خوابیده کار  می کرد تو هم باید خوابیده بازی کنی الهی قربونت برم. ...
8 آذر 1392

عکس های کورش

دوم آبان کورش در تخت جدید     27 آبان عزیزم چه خوشگل خوابیده این ژاکت را دوست عزیزم مریم خسروی از سوئد سوغات آورده. (عکس روز 14 آبان) عزیزم تا می خوام عکس بگیرم می خواهی دوربین را بگیری و ببینی چه جوری شد. ...
2 آذر 1392

کورش در یک ماه گذشته

سلام گل باغ زندگیم نفسم من مشغول کار شدم ولی کار را توی خونه انجام میدم و برای راه اندازی باید به زنجان برم و چند روز بمونم این قسمتش خوب نیست که باید تو رو چند روز بزارم و برم. یک روز صبح زود رفتم و ساعت 7 برگشتم. امدی پریدی بغلم و کلی بوس بعد گفتی دیگه ماموریت نرو.فدات بشم الهی این چند وقت که برات ننوشتم خیلی مشغول بودم والان هم دیدم خیلی وقته برات ننوشتم گفتم لحظات قشنگ زندگیت را برات ثبت کنم. دیروز منو ناراحت کردی داشتم باهات با اخم حرف می زدم امدی دست کشیدی به صورتم گفتی نازنینم آخه من در این شرایط چه جوری دعوات کنم خندم می گیره. اینو از بابات به ارث بردی آخه بابات هم یک کاری می کنه تا می خواهم قیافه بگیرم سریع یک زبون با...
29 آبان 1392

کورش در این سه هفته

سلام نفسم خدا رو شکر می کنم که چنین پسری به ما عطا کرده. خیلی عاقلانه با شیر نخوردن  کنار امدی و مامان و بابا را اذیت نکردی. البته گاهی هنوز هم می آیی و درخواست می کنی اما سریع قبول می  کنی و ناز و بوس می کنی و می ری. قربون پسر عاقلم برم. عزیزم  یکی از بحرانی ترین مراحل زندگیتو پشت سر گذاشتی و خدا رو شکر اذیت نشدی. هفته گذشته مامان بزرگ ( مامان بابایی ) 5 روز مهمون ما بودند و با این مامان بزرگ هم اخت شدی چون ایشون گلپایگان  هستند و  همدیگر را کم می بینین. خیلی خوشگل حرف می زنی دلم می خواد قورتت بدم. جملات 3 کلمه ای هم می گی. پشت در خونه مامان بزرگ که می ری خودت در می زنی و خودتم می گی "کیه کیه...
20 مهر 1392