کتاب خواندن کورش از حفظ
سلام گل باغ زندگیم قربون پسرم برم که هر روز از روز پیش دلبریش بیشتر می شه و با حرفهای قشنگش دل همه را برده. چند روزی که وقتی کتاب برات می خونیم یک قسمتهاییش را از حفظ می گی. در حال خوندن کتاب یک جاهایی مکث می کنیم و تو اون قسمتها را از حفظ می گی. قربونت برم گاهی اوقات موقع خوندن کتاب با بابا خیلی بالا پایین می پری که ما فکر می کردیم گوش نمی دی ولی معلومه گوش دادی (با من معمولا می شینی گوش می دی چون می دونی اگه شیطونی کنی برات نمی خونم) . ...
تبلت بازی کورش
سلام پسرم عزیزم عاشق تکنولوژی هستی. روی تبلت یک بازی ABC نصب کردم می ری بازی را باز می کنی و شروع به بازی کردن می کنی در ابتدا هنوز نمی دونستی چطور باید بازی کنی ولی بعد یاد گرفتی ولی هنوز مفهوم بازی که یاد گیری الفبای انگلیسی را نمی دونی البته برات زوده و در این بازی به انگلیسی صحبت می کنه که متوجه نمی شی.من از اینکه هنوز انگلیسی را نمی دونی کمی خوشحالم حداقل من و بابا در مواردی می تونیم یک حرفی را به انگلیسی بگیم که شما متوجه نشی. فکر کنم دیدی خاله با آی پد خوابیده کار می کرد تو هم باید خوابیده بازی کنی الهی قربونت برم. ...
عکس های کورش
دوم آبان کورش در تخت جدید 27 آبان عزیزم چه خوشگل خوابیده این ژاکت را دوست عزیزم مریم خسروی از سوئد سوغات آورده. (عکس روز 14 آبان) عزیزم تا می خوام عکس بگیرم می خواهی دوربین را بگیری و ببینی چه جوری شد. ...
عکس های کورش شمال 24 تا 27 مهر
24 مهر خانه شمال خاله پروانه در حالیکه خیلی خسته بودی در مقابل خواب مقاومت می کردی بالاخره توی بغل خاله خوابت برد. کنار دریا 25 مهر 92 ...
کورش در یک ماه گذشته
سلام گل باغ زندگیم نفسم من مشغول کار شدم ولی کار را توی خونه انجام میدم و برای راه اندازی باید به زنجان برم و چند روز بمونم این قسمتش خوب نیست که باید تو رو چند روز بزارم و برم. یک روز صبح زود رفتم و ساعت 7 برگشتم. امدی پریدی بغلم و کلی بوس بعد گفتی دیگه ماموریت نرو.فدات بشم الهی این چند وقت که برات ننوشتم خیلی مشغول بودم والان هم دیدم خیلی وقته برات ننوشتم گفتم لحظات قشنگ زندگیت را برات ثبت کنم. دیروز منو ناراحت کردی داشتم باهات با اخم حرف می زدم امدی دست کشیدی به صورتم گفتی نازنینم آخه من در این شرایط چه جوری دعوات کنم خندم می گیره. اینو از بابات به ارث بردی آخه بابات هم یک کاری می کنه تا می خواهم قیافه بگیرم سریع یک زبون با...
نویسنده :
مرضیه سحرخیز
16:39
کورش در این سه هفته
سلام نفسم خدا رو شکر می کنم که چنین پسری به ما عطا کرده. خیلی عاقلانه با شیر نخوردن کنار امدی و مامان و بابا را اذیت نکردی. البته گاهی هنوز هم می آیی و درخواست می کنی اما سریع قبول می کنی و ناز و بوس می کنی و می ری. قربون پسر عاقلم برم. عزیزم یکی از بحرانی ترین مراحل زندگیتو پشت سر گذاشتی و خدا رو شکر اذیت نشدی. هفته گذشته مامان بزرگ ( مامان بابایی ) 5 روز مهمون ما بودند و با این مامان بزرگ هم اخت شدی چون ایشون گلپایگان هستند و همدیگر را کم می بینین. خیلی خوشگل حرف می زنی دلم می خواد قورتت بدم. جملات 3 کلمه ای هم می گی. پشت در خونه مامان بزرگ که می ری خودت در می زنی و خودتم می گی "کیه کیه...