سلام عزیزم امروز دو تا کار خطرناک کردی که یکیش با همکاری بابایی شیطون بود. اولین شیطونیت این بود که دو شاخه چرخ خیاطی مامان بزرگ را بر داشتی و داشتی توی پریز می کردی که چون ما نزدیک بودیم به خیر گذشت. دومی که با همکاری بابا جونت بود بابایی دو بار برات شمع روشن کرده و کبریت زدن را دیده بودی. امشب کبریت را بهت داده که بازی کنی و خودش هم کنارت بود ولی پس از چند دقیقه صدای روشن شدن کبریت را شنیدم و من در حالی که از ترس فریاد می زدم به سمتتون امدم بابایی کبریت را فوت کرده بود و تو شروع به گریه کردی نمی دونم از صدای من بود یا از روشن شدن کبریت. هر چند احتمال زیاد از صدای من بود و جالبتر که بابای آتیش پارت هم خوشحال از کبریت زدن پسرش....