کورش عزيزمکورش عزيزم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره
پيوند مامان و باباپيوند مامان و بابا، تا این لحظه: 23 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

کورش عزیز مامان و بابا

کل کل کردن در مهد کودک

عزیزکم  پسرم در هفته ای که گذشت شما تو مهدکودک کل کل هایی داشتی. ما شما رو برای 3 ماهه تابستان ثبت نام کردیم و مهدکودک هم لیستی از لوازم التحریر به ما داد که فکر کنم در کل دوره مدرسه ما این همه لوازم التحریر نخریده بودیم .   پس از تهیه این لوازم به مهدکودک تحویل داد یم. فردای روزی که تحویل دادیم وقتی بعدازظهر به مهد آمدم برگردونمت دویدی به سمتم و شروع کردی به تعریف کردن و از طرفی هم ساقی جون تعر یف می کرد در نهایت من متوجه شدم که اون روز شما در حال خمیر بازی بودین و ساقی جون مشغول جابجا کردن وسایل شما بوده که آبرنگ را می بینی و می گی من می خوام با آبرنگ بازی کنم و ساقی جون که مخالفت کرده گفتی بابا گفته تو مهدکودک با آبرنگ ب...
6 تير 1393

آخرین روزهای بهار 93

سلام  گل پسرم عزیزم هر روز صبح با بابا میری به مهدکودک و من بعدازظهر ساعت 2 تا 2:30 می آرمت. بعضی روزها خسته ای می خوابی ولی بعضی روزها هم بازی می کنی. من که شدید به دنبال کارم صبح ها مشغول فرستادن رزومه به شرکت ها هستم و با آشنا ها تماس می گیرم که کار مناسبی پیدا کنم. عزیزم کلی دلبری می کنی جلوی مهدکودک یک ساختمان در حال ساخت هست یک روز که با هم رفتیم جرثقیل در حال کار بود با دیدن جرثقیل شروع کردی به گفتن جقثقیل (جرثقیل) امده بازوشو باز کرده همون موقع ساقی جون در را باز کرد و تو هم ادامه دادی صحبت در مورد جرثقیل و .... بعدازظهر که آمدم دنبالت میس هدیه شروع کرد به تعریف که از صبح کورش در مورد جرثقیل صحبت کرده و همه کلی حال ...
1 تير 1393

عمو موسیقی مهدکودک

سلام گلم امروز صبح گفتی نمی خواهی به مهد بری و بالاخره رفتیم و همین وارد شدیم فهمیدیم تولد آراد جون هست و امروز عمو موسیقی ( عمو بهراد) می آد و جشن تولد برگزار می شه. من آمدم خونه و 12:15 با مهد تماس گرفتم هدیه جون گفتند شما کلی رقصیدی و آهنگ که تموم می شده می گفتی عمو بهراد آهنگ بزن می خوام برقصم کلی همه خوششون امده بود و کل موهات خیس بوده از بس رقصیدی مامان قربونت بره.  امیدوارم تا هفته دیگه این بهونه های مامان می خوامت توی مهد تمام بشه و لذت بیشتری ببری. ...
12 خرداد 1393

آغاز هفته دوم مهد کودک

سلام پسرم هفته پیش روز آخری که به مهد رفتیم یکی از بچه ها بخاطر رفتن مامانش گریه می کرد و تو این صحنه را دیدی یک کم ناراحت شدی و وقتی من رفتم کمی بهانه جویی کردی و ناهار هم نخوردی توی راه برگشت از مهد به من گفتی چرا رفته بودی منو گذاشته بودی بعد من توضیح دادم که شما باید اینجا تو مهد بمونی و من و بابا باید سرکار باشیم و .... امروز صبح گفتی نمی خواهی بری ولی بالاخره با کلی صحبت رفتیم. تو مهد که رسیدم به من چسبیدی دستت را گذاشته بودی رو صورتم و من را ناز می کردی مربی های مهد کلی کیف کرده بودن و هر کدومشون سعی می کردن تو را جذب مهد کنن که بالاخره وقتی پیشنهاد ماشین توی حیاط را دادند پاشدی و سریع رفتی به سمت حیاط به من گفتن برو خیالت...
10 خرداد 1393

اولین جایزه مهد به کورش

روز دوشنبه 5 خرداد اولین جایزه را از مهد گرفتی به قول خودت چون پسر خوبی بودی. روز سوم کمی توی مهد بهانه من را گرفتی ولی سرت با ماشین و حیاط گرم شده مدیر مهد می گفت پسرتون ماشااله باهوشه و می تونه احساساتش کنترل کنه و پسر منطقی هست. قربون این گل پسر نازم برم. ...
7 خرداد 1393

صبح ها بدون کورش

سلام عزیزم امروز روز سومی هست که تنهایی تو مهد موندی روز اول ساعت 12:30 برداشتمت و روز دوم ساعت 1 ولی تماس می گیرم حالت را می پرسم. صبح ها با علاقه میری و امیدوارم همین طور ادامه پیدا کنه که منم سر کار رفتم دچار عذاب وجدان نشم.  ولی بعدازظهرها کمی بداخلاقی می کنی نمی دونم چون ساعت خوابت عوض شده یا کمبود خواب داری شاید هم چون صبح ها ما رو نمی بینی می خواهی جلب توجه کنی.   عزیزم صبح ها که میام خونه کمی به کارهام رسیدگی می کنم ولی منم هنوز عادت نکردم بخاطر همین برنامه منظمی ندارم .  همش ساعت نگاه می کنم که کی باید بیام سراغت. ...
5 خرداد 1393

اولین روز مهد بدون مامان

سلام گل باغ زندگیم امروز ساعت 9:10 تو مهد بودیم 20 دقیقه نشستم و مربی مهد شیلا جون گفت من برم و با هاشون در تماس باشم که هروقت دیدن خسته شدی برم بیارمت خونه. وقتی از مهد خارج می شدم احساس اضطراب جدایی می کردم  ولی امیدوارم تو این احساس را نداشته باشی. امیدوارم انتخاب درستی کرده باشیم. هدف ما از رفتن شما به مهد اجتماعی شدن و آموزشهایی که به رشد بیشتر مغزی شما کمک کند.   یک کوله پشتی خوشگل برات خریدیم که کلی امروز ذوق رفتن به مهد کودک را داشتی امیدوارم محیط مهد طوری باشد که پسر گلم هر روز با شوق برود. ...
3 خرداد 1393

روز اول مهدکودک باحضور مامان

سلا م گل پسرم امروز 31 اردیبهشت با هم ساعت 9:30 به مهد رفتیم. صبح که بیدارت کردم خدا رو شکر بداخلاق نشدی ویک جمله جالب گفتی: "مامان من برم ساحل دریاشون شلوارمو در میاری".  منظورت به شن بازی تو مهدکودک بود فکر کردی هر جا شن و شن بازی باشه ساحل دریاست. قربونت برم . امروز بیشتر شن بازی کردی و گفتی توی کلاس نمی خواهی بری.  ولی فکر کنم کلاس هم به زودی بری . مدیر مهدتون کامل به انگلیسی مسلط هست و با لهجه خوبی صحبت می کنن ظاهرا کلاسهای زبان مهد را خودشون تدریس می کنن.  امروز خانم مدیر به من گفت روز شنبه ساعت 9 کورش را بیار و خودت برو 11:30 بیا دنبالش امیدوارم عکس العملت خوب و منطقی باشه مثل همیشه . ...
31 ارديبهشت 1393

انتخاب مهد کودک

سلام عزیزم از ابتدای این هفته ما مشغول بازدید از مهد کودک های اطرافمان بودیم من از قبل کلی تو اینترنت سرچ کرده بودم و راه رشد را رزرو کردیم که باید فعلا توی نوبت باشیم. از مهدهایی که بازدید کردیم از یکی بیشتر خوشمان آمد و امروز پیش ثبت نام کردیم و فردا قراره ساعت 9:30 بریم تا ساعتی شما اونجا باشید( البته با حضور من). امیدوارم از مهد خوشت بیاد و لذت ببری. امروز که با مربیت رفتی و با خانم خدمه اونجا دستشویی هم رفتی. مهدکودکت یک برنامه از کارهای روزهای هفته و برنامه ناهار را به ما داده. احتمالا در گروه 3 تا 4 سال قرار می گیری که زبان انگلیسی بیشتر کار می کنن. در پست های بعد بیشتر در مورد مهدت توضیح می دم.   ...
30 ارديبهشت 1393

عکس های رامسر

کورش و هانی عزیز تله کابین رامسر اولین تجربه شهربازی       پارسال بهار حاضر نبودی سرسره هم سوار شی که من نگران بودم کم جرات باشی اما امسال حسابی راه افتادی . عاشق این ماشین بازی شده بودی که متاسفانه از دستگاهشون دود زد بیرون و تعطیلش کردن. پارک جنگلی صفارود تو جاده جواهرده   ...
26 ارديبهشت 1393