کورش عزيزمکورش عزيزم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره
پيوند مامان و باباپيوند مامان و بابا، تا این لحظه: 23 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

کورش عزیز مامان و بابا

اولين نقاشي رنگي

سلام عزيزم تا به حال هرچي مي گفتيم نقاشي كن فقط خط خطي مي كردي. سيما جون بهت ماژيك و دفتر عيدي داد و يك روز (23 فروردين) بهت گفتم برو يك گل بكش تو دفترت بيار و رفتي و يك گل كشيدي باورم نمي شد كلي ذوق كردم. البته تا به حال انواع ماژيك و مداد رنگي و مداد شمعي داشتي ولي فقط خط خطي مي كردي. به هر حال بالاخره نقاشيت شكوفا شد.   ...
13 ارديبهشت 1394

روز مادر و روز پدر

سلام نازنينم روز مادر يك كارت قشنگ و يك سبد گل كاغذي كه تو مهد درست كرديد بهم  هديه دادي و مهد هم گل به ما داد كه عكسش را مي زارم. قربون پسرم برم. روز پدر هم تو مهد يك كروات روي پيراهن با مقوا درست كرده بودي كه به بابا هديه دادي و يك كيف پول چرم هم با هم هديه داديم.       ...
13 ارديبهشت 1394

عيد نوروز

سلام گلم عزيزترينم ما بايد قبل از سال تحويل به گلپايگان مي رفتيم چون مامان بزرگت تنها بود. بنابراين چون منم سرم شلوغ بود همون هفت سين مهد را گذاشتم و باهم چند تا عكس قبل رفتن گرفتيم. سال تحويا با مامان بزرگ خونه عمه پروانه رفتيم و اونجا بوديم. روز چهارم به تهران برگشتيم و كلي مهموني دعوت شديم و مهمان از سمنان داشتيم. درسا جون و مامان و باباش و دايي محمد و خانوادش مهمونمون بودن و با هم به كاخ نياوران و پارك آب و آتش و پل طبيعت و پارك ژوراسيك رفتيم  . خيلي خوب بود و خوش گذشت. عكس ها را مي گذارم. ...
13 ارديبهشت 1394

عكس هاي جشنواره نوروزي

سلام عزيزم مدتي برات ننوشتم متاسفانه الان هم عجله دارم و اگر زمان اجازه بده چند تا پست عقب افتا ده را برات بزارم و فكر كنم باتوجه به مشغوليت ها نتوانم تا تابستان برات بنويسم. جشن نوروزي با كلي برنامه متنوع انجام شد. سفره هفت سين خوشگلي با كمك مربي ها درست كرديد. شب چهارشنبه سوري هم چادر و شال برده بودي كه عكس ها چون خانم هاي مهد هستند صلاح نديدم تو وب بگذارم. جشن پايان سال را مهد روز 20 اسفند برگزار كرد كه شما به همراه با بقيه بچه هاي رده سني خودت شعر نوروز زيبايي را به صورت دسته جمعي به همرا موسيقي خوانديد. خيلي خيلي زيبا بود. قربونت برم سال 93 به پايان رسيد و شما يك عيد جديد و سال جديدي را تجربه مي كني. جشن پايا...
13 ارديبهشت 1394

جشنواره نوروز تو مهدکودک

سلام پسرم مهدکودک جشنواره نوروزی برگزار می کند که از خونه تکونی و شیرینی پزی و سبزه کاشتن و سمنو درست کردن و ... تا سفره هفت سین است که از 2 اسفند تا 20 اسفند با کمک شما کوچولو ها انجام می شود. 3 اسفند خونه تکونی داشتید که من دستمال و شیشه شور و دستکش و جارو همراه شما به مهد فرستادم که عکس هاتون هم بعد توی مهد زده بودند. خیلی جالب بود. وقتی اومدی خونه از فرط خستگی در حال دیدن تلویزیون خوابت برد. روز 4 اسفند شیرینی پزی داشتید که نمونه ای به خونه آوردید. روز 6 اسفند سبزه کاشتید. به مرور این جشنواره و عکساشو برات یادگاری می نویسم. کورش و میس مریم در خانه تکانی شیرینی شکلاتی الب...
8 اسفند 1393

درخت آرزوها

سلام گل باغ زندگیم تو مهدکودک روز 2 اسفند درختی را با  آرزوهای شما کوچولوها تزیین کردند و هر مادری با همراه فرزندش آرزوش را پیدا می کرد. مربی ها از قبل از شما سوال کرده بودند که چه آرزویی دارید و یادداشت کرده بودند و روی مقوای رنگی با اسمتون  به درخت آویخته بودند. خیلی زیبا بود. منم آرزوی تو رو پیدا کردم که هواپیما و فرودگاه بود. جالبه که من برای لیلا خانم تعریف کرده بودم و لیلا خانم زحمت کشیدند یک هواپیما خوشگل برات خریدند و وقتی به منزلشون رفتیم به تو هدیه دادند. ...
8 اسفند 1393

بهمن ماه

سلام عزیزم بهمن ماه وقت من آزادتر بود و باهم بیشتر به تفریح رفتیم. یک روز من و خاله پروانه و تو به سرزمین عجایب رفتیم. فکر می کنم بهت خوش گذشت. 22 بهمن خونه عمو رضا دعوت بودیم که عمه ها و عمو هم دعوت بودند. یک مهمونی خیلی شلوغ بود ولی خوشبختانه بر عکس دفعه های گذشته به من و بابا نچسبیدی و با درسا و صبا وآرین مشغول بازی شدی و آخر مهمونی هم رقصیدی و این نشونه بزرگتر شدنت است چون در مهمونی های قبلی اینطوری اجتماعی برخورد نمی کردی.  خیلی خوش گذشت. چند روز بعد می گفتی "بریم خونه عمو رضا با درسا و صبا بریم تو اتاق بازی کنیم "من گفتم "خوب می گیم درسا و صبا بیان خونه ما و تو اتاق خودت بازی کنین". گفتی "...
8 اسفند 1393

مطالب باقيمانده تا سه سالگي

گل باغ زندگيم سلام خوشگل مامان مدتي به دليل مشغله و درس و امتحان شايد همه مطالب را كامل  ننوشتم تو اين پست مي خوام چيزهايي كه يادم مياد را بنويسم و طومار تا سه سالگي را ببندم. يك روز با بابا رفتي شهروند و از يك دايناسور خوشت اومده و به بابا گفتي اينو مي خوام بابا هم گفته الان پول ندارم (بابا قيمتش را نمي دونسته فقط جهت اينكه هر چي را ببيني نمي شه خريد اينطوري گفته )بعد اومدين خونه براي من تعريف كردي و بعد گفتي بابا برو يك جايي كار كن  كه پول بيشتر بدن. خاله پروانه بهت مي گه مي آيي كانادا مي گي پول جمع كنم مي آم. خيلي به علامت استاندارد توجه مي كني و هر چيزي را مي خواهي بخوري مي گي علامت استانداردش كو...
3 بهمن 1393

عكاسي در مهدكودك آذر ماه

سلام عزيزم كلي مطلب ننوشته دارم ولي امتحان دارم  بعد امتحان برات مي نويسم الان خواستم چند تا عكس جديد بزارم.  تو آذر ماه به مناسبت شب يلدا عكاسي داشتيد. از يك آتليه تجهيزات آورده بودند و از شما عكس گرفتند. گفته بودند كه چند دست لباس همراه داشته باشيد. ولي فايل عكس ها رو تو سايز كوچك هم ندادند و من از رو عكس ها عكس گرفتم بخاطر همين خيلي با كيفيت نيست. عكس روي چمدان را خودت خيلي دوست داشتي و گفتي چاپ كنيم. ...
24 دی 1393