کورش در 1 ماه و نیم گذشته
سلام پسر شیرین زبونم
اول از همه متاسفم که بخاطر مشغله های روزانه از نوشتن وبلاگت غافل شدم این لحظات زندگی برگشت ناپذیره و با ثبت لحظات شیرین در آینده لذت ببریم.
پسرم امسال یک تولد کوچک برگزار کردیم که عکسهاشو برات می ذارم کلی از قبل و بعدش ذوق تولدت را داشتی و کاملا معنای تولد و مهمونی را درک کردی. همه زحمت کشیدن هدیه دادند.
عمه اشرف و مامان بزرگ گلپایگانی و عمه پروانه و سیما جون و ثمینه جون (دختر عمه ها) و عمو رضا و مهناز خانم با این حال که امسال به خاطر مشغله ها نتونستم برای تولد دعوت کنم زحمت کشیدن و هدیه دادند. دست همگی درد نکنه.
عاشق جعبه ابزار هستی و برای تولدت دایی یک جعبه ابزار خریده البته چون سرش شلوغ بود پولشو داد من وتو با هم رفتیم خریدیم وقتی خریدیم گفتی خودم می آرمش منم گفتم باشه یک کم که راه امدی از این دستت دتدی به اون دستت معلوم بود سختته اما دلت نمی خواست ازش دور بشی منم دوباره پیشنهاد دادم که برات بیارم تا ماشین گفتی باشه. جعبه ابزارت خیلی مفصله و تنها اسباب بازی که نزدیک 2 روز سرت را گرم کرد الان هم باهاش مشغول می شی. ولی هنوزم به جعبه ابزار بابا علاقه داری با بابا بازی می کنی با هم مسابقه می دیدین و جایزه بازی با جعبه ابزار بابا. با تمام ابزارها آشنا هستی و اسم هاشونو می گی مثل آچار شلاقی و کلاغی و فرانسه و هویه و....
عزیزم هر روز از روز پیش شیرین زبون تر می شی و دل همه را می بری هر جا می ریم باید برات صدقه بزاریم و اسپند دود کنیم که چشم نخوری اخه لغت های خوشگلی تو صحبت هات استفاده می کنی.
عزیزم گاهی اوقات شیطونی هایی می کنی که من ناراحت می شم زود می آیی می گی دیگه اینکار رو نمی کنم و ببخشید ما هم سریع می گیم باشه و تموم. که البته این کار را نمی کنم خیلی هم جدی نیست و تکرار هم می شه.
عاشق صلوات فرستادنت هستم تا می برمت حمام آب رو سرت می ریزه صلوات می فرستی. سوره توحید را نصفه یاد گرفتی. قربونت برم.
از عدد 1 تا 10 را می شمری اما عدد 8 را جا می ندازی.
عاشق کتابی و روزی چندین کتاب با من و بابا می خونی که البته قسمت های زیادی از کتاب را حفظ هستی.
شعر یک توپ دارم قلقلی و بارون می آد چه چه را می خونی.