بازی کردن کورش
نفس مامان سلام
هر روز که می گذره احساس می کنم عشقم بهت بیشتر می شه مخصوصا که می ایی و به مامان با بوسه هات عشق می دی.
کم کم بازی کردن با خودت ( یعنی بدون من و بابا ومامان بزرگ) را شروع کردی. مخصوصا با ماشین هات بیشتر بازی می کنی و صدای قان قان در می آری. البته این به معنای این نیست که صبح تا شب با خودت باشی یعنی از 1 دقیقه به 5 یا 10 دقیقه تنهایی سرگرم شدن رسیدی و بیشتر تحمل می کنی که من تو آشپزخانه مشغول باشم.
صدای کلاغ و جوجه و غاز را هم یاد گرفتی.
تفنگتو بر می داری می گی دنگ.
امروز گفتم بگو مامان گفتی ماما. قربونت برم.
کلمات جدید هم می گی ولی بعضی ها رو یکی دوبار می گی و دیگه نمی گی. مثل کودک و بغل و حسین البته با حالت کودکانه خودت.
در چند روز اخیر برای خوردن ویتامین و آهن هم بد قلقی نمی کنی و مثل یک آقا می خوری.
وقتی ازت می پرسم آب می خواهی می گی آب یعنی می خوای.
راستی خدا نکنه یک دستمال بدستت برسه که میز و زمین و صورت خودت وما را همه را با همون برامون تمیز می کنی. الهی قربون پسر کاریم برم.
این عکس را چند روز پیش وقتی آماده شده بودی بری با بابایی بیرون ازت گرفتم.
کورش در حال پهن کردن لباس: